نامه ها٬ شماره ٧١
سياوش دانشور
سوالاتى در باره کنترل کارگرى

معضل درک از کنترل کارگرى
بحث کنترل کارگرى را مطالعه کرديم. اما آنچه که هنوز براى ما مانعى مرکزى براى اعمال کنترل کارگرى است٬ درک از کنترل کارگرى در کارخانه است. تعدادى فکر ميکنند بايد ماشينها را بفروش برسانند و بدين ترتيب حقوق خود را از حلقوم کارفرما بيرون بکشند. تعدادى ديگر فکر ميکنند بايد صدمات و خسارت ايجاد کنند و اين را يک نوع به زانو در آوردن کارفرما ميدانند. جعفر از دزفول.
 
جعفر عزيز٬
 آمادگى شما براى اتخاذ اين سياست شورانگيز است. موانع هميشه و در همه حال وجود دارند. اين موانع قبل از اينکه به کارگران برگردد به شرايطى برميگردد که طبقه ما در آن به اسارت گرفته شده است و تلاش ما بايد اين باشد که اين شرايط را تغيير دهيم. سياست ماشين شکنى و وارد کردن خسارت به ماشين آلات جديد نيست٬ به دوره اوليه سرمايه دارى برميگردد. دورانى که کارگر مشقت جديدش در سرمايه دارى را در قياس با زندگى اش در مناسبات گذشته در وجود اين ماشينها ميديد. لذا ماشين شکنى ميکرد. ترديدى نيست که اين ديدگاهى ارتجاعى و محصول دوره شکل گيرى طبقه کارگر بود. در يکى دو سال گذشته نيز در برخى مراکز کارگرى مواردى مشابه را شاهد بوديم. کارگر براى عقب راندن فشار وحشتناک کار و بيرون ريختن نفرتش از سرمايه دار ممکن است دست به حرکات آنى و نامتناسب مانند صدمه زدن به ماشينها بکند. ولى آگاهى عمومى کارگر و اهداف طبقاتى اش چيز ديگرى را ميگويد. نه راه مقابله ماشين شکنى است و نه کنترل کارگرى ربطى به اين نوع سياستها دارد. شما بايد به رفقايتان اين نکته را يادآور شويد که اين ماشينها و وسائل کار و توليد به خودشان و به جامعه تعلق دارد. از منبع استثمار شماست که اين وسائل تهيه شده و در هر دور توليد با قدرت بيشترى بکار افتاده است. ولى فعلا اختيار و مالکيتش دست سرمايه دار است. جنبش طبقه کارگر جنبشى براى نفى اين مناسبات مزدى و الغاى مالکيت خصوصى بر ابزار کار و توليد است. مبارزه با اجحافات کارفرما در سنت مبارزه کارگرى راه و رسم ديرينه خودش را دارد که شما بهتر از آن مطلعيد. طبقه کارگر اتفاقا ميخواهد اين اموال غصب شده را باز ستاند. 

ترديدى نيست که کارگر محق است که حقوق خود را از حلقوم کارفرما بيرون بکشد. اما اين اقدامى فردى و از طريق فروش وسائل موجود نيست. اتفاقا در دزفول اين سرمايه داران بودند که وسائل و ماشين آلات امثال کارخانه قند را بردند و با فروش آن طلبهاى خود را وصول کردند. آنها البته سيستم قانونى و دولتى را پشت خود داشتند. همانزمان کارگران اين کارخانه بايد به کنترل کارخانه رو مى آوردند تا در دعواى سرمايه داران متفرقه سرشان بى کلاه نماند. بحث کنترل کارگرى را بايد در ظرائف آن براى رفقايتان توضيح دهيد و در هر مورد معين با توجه به توان عمومى و آمادگى کارگران اقدامات و گامهاى سنجيده را برداريد. هدف در هر حال اينست که موقعيت کنونى را بتوان بنفع کارگران تغيير داد٬ چه تغيير در موقعيت وخيم اقتصادى و معيشتى و چه تغيير در مناسبات برده وار حاکم بر کار. موفق و پيروز باشيد.   

کارگران هفت تپه و کنترل کارگرى
ما اينجا در هفت تپه با مشکلات عديده روبرو هستيم. بنظر ما هنوز درک روشنى از کنترل کارگرى نيست. مباحث در ميان کارگران زياد بوده است اما نتايج حاصل از آن طرح سوالات بوده که چگونه بايد کنترل کرد. سوالات اينها هستند:

با سرکوب چطور روبرو شويم؟
کارفرما حاضر است نه تنها کارگران را بلکه خانواده و پير و جوان را به رگبار ببندد. براى اينکه چنين اتفاقاتى نيفتد٬ يعنى کارگران صاحب اختيار باشند در کارخانه٬ با اين مسئله چطورى بايد روبرو شوند؟

پاسخ: رفيق عزيز٬ ترديدى در مورد سبعيت و ظرفيتهاى ضد بشرى بورژواها بطور کلى و اينجا سرمايه داران و دولتشان در ايران نيست. اما متاسفانه سرکوب تاريخى طبقه کارگر زيادى اين تصور را بوجود آورده که آنها بسيار قدرتمند اند و حاضر به هر کار و ما زيادى ضعيف ايم و ناتوان از هر کار. بحث اين نيست که کارفرماها در مقابل کارگران براى کنترل کارگرى فرش قرمز پهن ميکنند. ترديد نداشته باشيد که اولين نشانه هاى کنترل کارگرى در مراکزى چون نيشکر هفت تپه يا صنايع بزرگ با اقدامات ويژه ميتواند روبرو شود. دليل آن هم جلوگيرى از گسترش اين سياست است. اما اين تصور هم نادرست است که رژيم اسلامى ميتواند پير و جوان و هزاران کارگر را در مجتمع به گلوله ببندد. راه انداختن حمام خون براى بازستاندن کارخانه از کنترل کارگران به معنى تمام شدن کار اين حکومت است. واقعا شما فکر ميکنيد قتل عام کارگران در يک کارخانه آنهم براى دفاع از معيشت و حقوق و کارشان را طبقه کارگر و جامعه قبول ميکند و اين حکومت در فرداى چنين اقدام فرضى ميتواند روى پايش بايستد؟ آنها نميتوانند چنين اقدامى بکنند و نه اينکه در ماهيت و ظرفيت آنها نيست.

اما فرض را بايد بر مقاومت بورژوازى٬ مانع تراشى٬ چرخاندن چماق قانون٬ استفاده از ارتش و نيروى سرکوب براى عقب راندن کارگران گذاشت. امرى که ما در هر اعتصاب کارگرى با آن مواجهيم. کارگران بايد در مقابل اين قدرت متقابلا قدرت نشان بدهند. چگونه؟ اول٬ تشکيل سازمان سراسرى و داير متکى بر اراده مستقيم و منفعت عمومى کارگران. يعنى مجمع عمومى و شوراى کارخانه و مجتمع کشت و صنعت نيشکر هفت تپه. دوم٬ اعلام صريح اهداف کارگران از کنترل کارخانه. کارگران ميتوانند و بايد اعلام کنند که؛ در مقابل سياست نابودى کارخانه و محل کار هزاران خانواده کارگرى و تاراج و فروش زمينها و اموال کارخانه و تعطيلى و گرسنگى دادن به مردم منطقه٬ ما بر کوتاه کردن دست سرمايه داران از دزديها و نابودى مراکز توليدى و کار کارگران دست به کنترل کارخانه زده ايم. هيچ نوع نقل و انتقالى از مجتمع بدون تصويب و موافقت کتبى کارگران و نمايندگان منتخب شان صورت نخواهد گرفت. سرمايه داران تنها به فکر سود اند و نابودى همه چيز٬ کارگران اما تاکنون اين دنيا را ساخته اند و بازسازى آن را به نفع همه جامعه امر خود ميدانند. ما شرافتمندانه کار و توليد ميکنيم و اجازه دزدى٬ سو استفاده٬ و حقوق ويژه به کسى نميدهيم. ما جامعه و طبقه کارگر را به حمايت از اين اهداف شرافتمندانه و انسانى فراميخوانيم. سوم٬ ايجاد نهادها و سازمانهاى متعددى در درون شوراى مجتمع براى پيشبرد اهدافى که کارگران و خانواده هايشان در آن ذينفع اند. سوم٬ بالا بردن قابليت دفاع از خود در مقابل هرگونه تهاجم به کارگران و هرگونه پروکاسيون عليه کنترل کارگرى با اتکا به تصميمات مجمع عمومى و شوراى کارخانه. چهارم٬ گزارش مرتب به جامعه از اقدامات کارگران براى جلوگيرى از بيکارى و نابودى مراکز کار و ممانعت ها و کارشکنى هاى کارفرما و نهادهاى دولتى. پنجم٬ فراخوان به کارگران در هرجا براى اعمال کنترل بدرجات متفاوت براى دفاع از حيثيت و موجوديت اجتماعى و زندگى طبقه کارگر.

اگر کارگران بتوانند متحدانه دولت و کارفرماها را در اين سه کنج قرار دهند٬ آنها توان عينى مقابله خشن با اين وضعيت را ندارند و هر اقدامشان عليه تلاش شرافتمندانه کارگران به بى اعتبارى بيش از پيش آنان و گسترش اين سياست در مراکز کارگرى تبديل خواهد شد. و بالاخره٬ آلترناتيو اين سياست تنها پذيرفتن وضعيت موجود و نابودى تدريجى است. کارگران نميتوانند اين نابودى همگانى را نبينند و تنها نگران اين باشند که "آنها به ما حمله ميکنند". مگر تاکنون به کارگران و صف آنها بارها حمله نکرده اند و مگر نهايتا عقب ننشسته اند؟ تمام اين سوالات تابع اينست که کارگران چگونه عمل ميکنند و چگونه در هر مقطع با هوشيارى هر نوع پروکاسيون کارفرما و بالائى ها را با اقدامات سنجيده و متحد خود خنثى ميکنند. 

کارگران را دستگير و اخراج ميکنند
سوال بعدى که مطرح است اينجا قانونها همه براى خودشان است. من رفتم وارد کارخانه دربسته شدم. ميشود تعرض به حريم شخصى آقاى کارفرما و دستنبد ميزنند کارگران را و يا در بهترين حالت اخراج ميکنند. پاسختان چيست؟

پاسخ: در حال حاضر که با کارگران همين رفتار را ميکنند. وانگهى در بسيارى از موارد کارگران عملا اخراج شده اند و طرف کارخانه را بسته يا اعلام ورشکستکى کرده است. کارگران دراين وضعيت چيزى براى از دست دادن به معنى شغل ندارند. آنجا هم که دارند و در معرض نابودى هستند٬ مثل برخى از نساجيها٬ آينده بسيار ناروشن است و سرعت بيکارى و اخراج بيش از حد. بنابراين کارگران يا بيکار شدند و يا بزودى بيکار ميشوند. يک راه اينست که صبر کنيم که شايد هر کدام ما ديرتر بيکار شد. راه ديگر اينست براى تغيير صورت مسئله اقدام کنيم. ما دومى را پيشنهاد ميکنيم. حتى عدم موفقيت دراين کار منافعش بسيار بيشتر از سياست انتظار براى کارگران و جنبش کارگرى است.

و بالاخره شما وارد بحثى ميشويد که بسيار مهم است؛ مالکيت "مقدس" سرمايه داران! جنبش سوسياليستى طبقه کارگر اساسا جنبشى براى لغو کار مزدى و مناسبات مبتنى بر مالکيت خصوصى است. اين مالکيت براى ما نه فقط "مقدس" نيست بلکه ميخواهيم آنرا لغو کنيم. ما نفس مالکيت را لغو نميکنيم بلکه شکل کنونى و طبقاتى آن را از بين ميبريم. اتفاقا آنها به حريم شخصى و مالکيت ما هجوم برده اند. آنها از بيش از ٩٠ درصد جامعه عملا سلب مالکيت کرده اند و آنرا در اختيار عده قليلى سرمايه دار انگل قرار داده اند. ما دقيقا ميخواهيم از اين عده قليل سلب مالکيت کنيم و مالکيت را به همگان برگردانيم. يعنى مالکيت وسائل کار و توليد نيازهاى جامعه را اشتراکى کنيم. اين هدف اعلام شده و شناخته شده کمونيسم کارگرى است. دراين مسير نيز کارگر بين مالکيت داشتن و مالکيت نداشتن کارهاى زيادى ميتواند بکند. لغو مالکيت يک شبه صورت نميگيرد همينطور که انحصار مالکيت در دست بورژوازى يک شبه صورت نگرفته است. قانون هرچه ميخواهد بگويد٬ مهم اينست که طبقه کارگر چه چيز را برسميت ميشناسد و يا نميشناسد. اگر شما خود را محق ميدانيد که اين کارخانه دستکم همانقدر به حاج آقا تعلق دارد که به شما که محل کار و تامين زندگى تان است٬ آنوقت ميتوانيد با صداى بلند اعلام کنيد که کارخانه را که برنداشتيم و ببريم٬ سرجايش است. اما اينجا محل کار ماست و معيشت مان از اينجا تامين ميشود. سرمايه دار غلط کرده کارخانه را ميبندد و ميرود! او چنين حقى ندارد. مالک واقعى اين ثروتها ما هستيم. با کار ما توليد شده است. کارگران خيلى چيزها ميتوانند با اعتماد بنفس بگويند بدون اينکه وارد بحث حقوقى مالکيت شوند.

با اينکه منظور شما را از "تعرض به حريم شخصى" درک ميکنم٬ اما کنترل کارگرى تعرض به "حريم شخصى" سرمايه دار نيست. اين حريم شامل زندگى خصوصى او و هر کس ديگر است. اتفاقا کارگران خواهان مصونيت و حرمت حريم شخصى و زندگى خصوصى همه جامعه هستند. کارگران که وارد منزل و زندگى کودکان سرمايه دار نشدند و يا فرش و وسائل زندگى شخصى ايشان را از منزل بيرون نياوردند که دولت بيايد بگويد "شما به حريم شخصى کارفرما تعرض کرديد!؟" محل کار حريم شخصى نيست بلکه مکان توليد و واحدى از سازمان اجتماعى کار است. ما داريم راجع به کنترل کارگرى دراين سازمان اجتماعى کار حرف ميزنيم. به هر حال تمام مسئله نهايتا به اراده متحد و هوشيارى و قدرت مانور کارگران برميگردد و همين فاکتورها نيز دامنه دستگاه سرکوب را مشروط ميکند.

کارگران در مسائل جديتر حساس نيستند
کارفرما و دولت دست در دست هم دارند. ما در مبارزه براى اشتغال و پرداخت حقوقها دستمان در دست هم است. وقتى به مسائلى اين چنينى ميرسد کمتر کارگران دخالت ميکنند. چه بايد کرد؟

پاسخ: چه بايد کرد ما امرى ضرورتا ذهنى نيست. کارگران دقيقا دنبال منافع واقعى خود هستند و دريچه بالاترين اتحاد آنها هم همين منافع واقعى و آگاهى به آنست که حرکت شان را جهت ميدهد. وقتى همه ميگويند حقوقمان را ميخواهيم٬ کار ميخواهيم٬ امنيت شغلى ميخواهيم و غيره متحداند. اينها همان درجه جديت دارند که کنترل کارگرى. اگر کارگران به اين امر وقوف يابند که تامين امنيت شغلى و کار و معيشت شان در گرو اينست که گامى فراتر بگذارند و دراين ميان چيزى براى از دست دادن ندارند٬ بدون ترديد پشت اين سياست مى آيند. چه بايد کرد؟ بايد همين را نشان داد که منفعت عمومى کارگران در اينست که مقابل تعديل٬ اخراجها٬ وعده دادنها٬ جنگ فرسايشى و غيره راه حل واقعى ترى هم هست. همانطور که براى يک اعتصاب و حرکت کارگرى بايد کلى تلاش کرد و توده کارگران را آماده نمود٬ همانطور که بايد براى يک روياروئى کارگرى با روحيات محافظه کار و شبه روستائى و غير کارگرى مقابله کرد و يا گرايشات راست را پس زد٬ براى اتخاذ سنت عمل مستقيم کارگرى نيز بايد کار و تلاش کرد. بايد به سوالات کليدى اى پاسخ داد که کارگران به آن توجه دارند و منفعت آنها را به معنى دقيق کلمه بيان ميکند. وانگهى کنترل کارگرى قانون همه يا هيچ نيست. اينگونه نيست که يا تمام کارخانه را بدون کارفرما کارگران کنترل ميکنند و يا کارگران هيچ اختيارى ندارند. ما نه فقط بايد براى کنترل تمام کارخانه و توسط خود کارگران بلکه بايد براى اداره جامعه آماده شويم. اما دراين ميان دهها و صدها تناسب قوا و ابتکارات انقلابى وجود دارد که موقعيت کارگر را در مقابل کارفرما بهتر ميکند. نظارت و کنترل کارگران همين امروز هم ميتواند در سطوح مختلفى اعمال شود. اين تماما بسته به نگرش کارگران٬ تشکل آنها٬ حساسيت و عکس العمل به تحرکات کارفرما و غيره دارد. اتفاقا يک راه آماده کردن کارگران براى کنترل کارخانه وارد شدن به سطحى از کنترل و نظارت در امور و مناسبات سازمان کار و حساب و کتابها است. امورى که به کارگر قدرتش را نشان ميدهد و ماهيت تحرکات کارفرما را بيش از پيش برملا ميکند. هر درجه اعمال کنترل کارگران آنها را به اين سمت سوق ميدهد که خودشان ميتوانند در شرايط خاص ترى وارد ميدان شوند و راسا اداره امور را بعهده بگيرند.

نميشود قانونى کنترل کنيم؟
کارفرما و دولت مرتب در حال توطئه هستند. قانون در دست آنها است. مبارزه کارگران و بطور عمومى مردم اينجا يک پروسه منطقى را ندارد. پروسه زور است. اما باز سوالى که اينجا هم طرح ميشود اينست که چطور است فرضا ما از پروسه اى قانونى اقدام کنيم؟

پاسخ: رفيق عزيز شما پاسخ سوال را خودتان داده ايد. اگر قانون بيان اراده طبقه حاکم است٬ اگر منطق آنها زور است٬ چطور شما ميخواهيد با قانون و منطق آنها برعليه خود آنها اقدام کنيد؟ اين مثل بحثهاى دو خرداديها و استفاده از "ظرفيتهاى قانون اساسى" است که گويا حاج على رعايتش نميکند و ما بايد در هيئت "داوران" اجراى قانون را به قانونگزاران و مجريانش تذکر دهيم! سوال من اينست مگر آنها همان قانون کارشان را بارها تغيير نداده اند؟ خروج کارگاههاى کوچک از شمول قانون کار براى چه بود؟ غير ازاين بود که "کنترل" بخشى از سرمايه داران را بر استثمار بى مرز "قانونى" کند؟ مگر شما قانونا حق اعتصاب داريد که اينهمه "اعتصاب غير قانونى" راه مى اندازيد؟ مگر قانون کار ضد کارگرى رژيم اسلامى حق تشکل را برسميت شناخته و آيا اين برسميت نشناسى مانع از تلاش بيوقفه کارگران براى ايجاد تشکلهاى مستقل کارگرى شده است؟

و بالاخره اينکه قانون آيه آسمانى نيست. هرچند امروز "آيه منسوب به آسمان" در ايران از بى اعتبارترين هاست. قانون در واقعيت خود چيزى جز بيان تناسب قواى طبقات در هر دوره نيست. قانون واقعى در هر دوره و در هر جامعه آنست که اجرا ميشود و نه آنچه روى کاغذ نوشته شده است. اگر قانون ميگويد اعتصاب غير قانونى است و در واقعيت اعتصاب به وفور صورت ميگرد٬ معنى اش اينست که اين قانون از نظر کارگران کشک است و بايد بزودى به قانونى تبديل شود که حق اعتصاب را بيقيد و شرط به رسميت ميشناسد.

اما همه اينها به اين معنى نيست که کارگران قدرت مانور قانونى را نديده بگيرند. منظورم اينست که سياست کارگرى نميتواند بدون اثبات اجتماعى مشروعيت خود قانون و قدرت حاکم را زير فشار بگذارد. ما نبايد سر سوزنى به قانون بورژواها توهم داشته باشيم و هدف اعلام شده مان الغاى تمام و کمال آنهاست. اما اين را هم ميدانيم که ميتوانيم با اتخاذ سياست درست قانون را يا دو فاکتو عقب برانيم – مانند ممنوعيت اعتصاب- يا آن را بنفع کارگران و جامعه عوض کنيم. اين امرى است که موضوع جدال روزمره طبقه کارگر و جنبشهاى اجتماعى با قدرت فائقه است. مثلا کارگران با مشروعيت بسيار بالا ميتوانند اعلام کنند؛ حاجى فلانى و کارفرما بهمانى کارخانه و مجتمع را نابود کردند و همراه آن يک شهر و زندگى هزاران خانواده کارگرى را در آستانه فروپاشى قرار داده اند. کارگران ميخواهند جلوى فاجعه را بگيرند و دولت اگر از زور عليه کارگران استفاده کند تنها نشان ميدهد حامى منافع سرمايه داران فاسد است. کارگران ميتوانند بگويند وامها و کمکها و مواد اوليه را به دلالان و دزدها ندهيد٬ به کارگران بدهيد که نان جامعه را ميدهند اما خودشان گرسنه اند. کارگران ميتوانند بگويند  سرمايه داران نابود ميکنند و کارگران ميسازند. کارگران ميتوانند بگويند دوران برده دارى ور افتاده است٬ سرمايه دار و کارفرما حق ندارند به کارگر بى حرمتى کنند. کارگران ميتوانند بگويند مردم ما توليد ميکنيم براى رفع نياز شما. جامعه بدون همه ما و کار و تلاش همه ما نميگردد. از کارگران براى دفاع از جامعه و زندگى حمايت کنيد. کارگران با کنترل شان عملا دزدى و سواستفاده و فساد مالى و ادارى را بدرجات زيادى لغو ميکنند و مقابله با اين تصوير ساده نيست. دولت و بورژواها هدفشان سرکوب است اما ناچارند براى همين سرکوب انواع پاپوش درست کنند تا به کارشان "مشروعيت" بدهند. جنگ برسر مشروعيت دراين جدال و مشروعيت بالاى کارگران بدرجات زيادى براى قوه قهريه دولت دست و پاگير است.

کارگران در مواردى تاکنون اعلام کرده اند که اگر پاسخ ما را ندهيد راسا کارخانه را کنترل ميکنيم. آنها تمام بيراهه هاى قانونى را رفته اند و در هر گوشه سالها سردوانيده شده اند. آنها يک تاريخ شرافتمندانه از تلاش برحق را پشت سر خود دارند. فراتر رفتن از اين وضعيت بسرعت ميتواند به قانون نانوشته تبديل شود. قانون و دامنه عمل و اجراى آن را قدرت مبارزه طبقه کارگر تعيين ميکند.   
 
موانع قانونى کنترل کارگرى چيست؟
اين بحث کنترل کارگرى با طرحش بازتاب زيادى در کارخانه ما داشت. اما هنوز که هنوز است ترس يکى از عواملى بود که نتوانيم هيچ اقدامى بکنيم. بخش دوم مشکل ما موانع قانونى کنترل کارگرى است که هنوز برايمان روشن نيست. وقتى در حکومتى ديکتاتورى زندگى ميکنيد توازن قوا را بايد در نظر بگيريد. بايد از خيلى مسائل چشم بپوشيد بعد چنين بحثى را طرح کنيد. اما فرض ما بر اين است که ما آماده شديم. آيا بايد رفت در کارخانه را شکست و وارد شد و دستگاهها را روشن  کرد و شروع کرد به توليد يا چى؟

پاسخ: در سوالات قبلى در مورد تناسب قوا نکاتى را گفتم. اينجا اين را تاکيد ميکنم که اين بحث برسر نديدن تناسب قوا نيست بلکه برسر امکان تغيير آنست. شرايط مشخصى که براى کارگران بوجود آمده امرى ندانسته براى جامعه و دولت نيست. ترديدى نيست که توصيه ما اين نيست که کارگران نسنجيده و با سر به ديوار سنگى بکوبند. بحث اينست که ما چه ميخواهيم و اقدام ما نهايتا چه نفعى دارد و با چه موانعى روبرو ميشود. از زاويه قانون و موانع قانونى اگر حرکت کنيد٬ وضعيت موجودتان بهترين بيان قانون است. بنا به قانون و حمايت قانون و آزادى عمل سرمايه داران شما به اين وضعيت گرفتار شديد. ميتوان وضعيتى ديگر ايجاد کرد که اينبار قانون و مجرى قانون در مقابله با آن "موانع" داشته باشد. قانون مجلس رژيم مثلا ماليات بر ارزش افزوده را تا ميخواهد اجرا کند٬ از طلا فروش و فرش فروش و انواع حاجى ها و تجار و سرمايه داران اعتصاب ميکنند و رئيس دولت شان٬ يعنى شخصى که بايد در راس اجراى قانون باشد٬ قانون را با پس گرفتن "اجرا" ميکند. من ميپرسم چرا کارگران که برخلاف آنها صد هزار بار مشروعيت دارند نميتوانند با نيرويشان تعريف خود را از قانون بدهند و همان را تحميل کنند؟ قانون مقوله اى "اذلى و ابدى" نيست. اين تصويرى است که جامعه بورژوائى و طبقه حاکم از نظامشان ميدهند و لاجرم تلاش ميکنند قوانين مبتنى بر آن را در اذهان توده هاى طبقه کارگر بعنوان "قوانينى اذلى و ابدى" فرو کنند. چرا ما بايد اين ادعاى پوچ را قبول کنيم؟

اما٬ و با فرض شما يعنى آمادگى کارگران٬ چه بايد کرد؟ اعلام ميکنيم ما به کارخانه آمديم که توليد کنيم. اينجا محل کار ماست و ما کار ميکنيم. اعلام ميکنيم که با مواد اوليه موجود توليد را شروع ميکنيم و دولت به کارگران مواد اوليه و هزينه خريد آن را بدهد يا راسا تهيه کند و در اختيار کارگران بگذارد. اعلام ميکنيم که کارگران تاکنون نود درصد امور کارخانه را بعهده داشتند و منبعد آن ده درصد را هم با اتکا به شوراى کارخانه پيش ميبرند. اعلام ميکنيم رسانه ها و راديو و تلويزيون بيايند و از تلاش کارگران براى دفاع از معيشت شان و راه انداختن محل توليد نيازهاى جامعه گزارش دقيق تهيه کنند و حرف کارگران را بشنوند. اعلام ميکنيم که کارگران مخالف هر گونه فساد و اختلاس و دزدى هستند که تاکنون کارفرماها و مديريت پيش برده اند. بنا به تصميم شوراى کارخانه بعنوان مرجع اداره و تصميم گيرى در مورد تمام امور٬ تصميمات و نحوه اجراى آن و اقدامات لازم را تعيين ميکنيم. از هم طبقه ايهايمان و جامعه ميخواهيم که اقدام کارگران را مورد حمايت قرار دهند. خود را براى کشمکش هاى بعدى با دولت و نهادها و اتخاذ سياستهاى لازم آماده ميکنيم.

دوستان عزيز٬ اين يک جدال است و لحظات متفاوتى دارد. آنچه که مهم است اينست که کارگر اراده اش را براى مقابله با سياست نابود سازى طبقه ما توسط سرمايه بميدان مى آورد. خود را در موقعيت اداره کننده و صاحب حق قرار ميدهد و بنا به توانش و نيازهاى مبارزه دست به ابتکارات مختلف ميزند. نهايتا هدف فورى اينست که از کار و شغل و معيشت مان دفاع کنيم. هدف ديگر اينست که سياست اخراج و پرت کردن به خيابان و کابوس گرسنگى را عقب برانيم. اين روند بسته به مورد و توان و نيروى کارگران ميتواند به چهارچوبهاى جديدى منجر شود که کارگران را در موقعيت بهترى قرار دهد. کارگران در اتخاد اين سياست و سنت راديکال کارگرى اگر نفع نبرند ضرر نميکنند.     

بحث توده اى نشده است
يکى از مشکلات اساسى بحث کنترل کارگرى شما اينست که بيشتر در محافلى پخش ميشود که دستى به آتش دارند. سازماندهى بردن اين مباحث به درون کل طبقه را بايد چطورى پيش برد؟
 
پاسخ: هميشه و در شروع هر بحث جديدى در جنبش کارگرى اينطور است. بدوا رهبران عملى کارگران٬ کارگران سوسياليست و پيشرو٬ محافل و شبکه هاى کارگرى هستند که به سوالات و مباحث فکر ميکنند. بدرجه اى که در ميان اين لايه مباحثى جا بيافتد به همان درجه و به ميزان نفوذ کلام اين فعالين بحث ميان توده کارگران ميرود. در اساس اين وظيفه فعالين کارگرى است که اين بحث را با ظرائف طرح آن در هر مرکز کارگرى به ميان کارگران در ابعاد وسيع ببرند. من بطور کلى ميتوانم بگويم که توده اى تر شده بحث کنترل کارگرى در گرو پيشروى سنت عمل مستقيم کارگرى بطور کلى است. کنترل کارگرى جزئى از يک سنت مبارزاتى پايدار و ريشه دار در متن اعتراض و مبارزه طبقه کارگر است. اقدامى که امروز هر کارگرى ميتواند صورت دهد٬ بررسى مبارزه اى است که راسا در آن حضور داشته و مشابه آن در اقصى نقاط کشور بوده است. بررسى سياستها و نتايج تاکنونى آن و همينطور قدرت مانور کارفرما و دولت در مقابل ما٬ بسادگى هر کارگرى را به اين نتيجه ميرساند بايد کار ديگرى کرد. کنترل کارگرى آن کار است و پاسخ به ابهامات و داشتن درکى روشن از آن بسرعت ميتواند اين بحث را توده اى کند. در حال حاضر نيز در بسيارى از محافل و مراکز کارگرى اين بحث مطرح است و له و عليه آن بحث وجود دارد. ميخواهم تاکيد کنم که هر سياستى در مقاطعى با مبارزه کارگرى چفت ميشود و گسترش مى يابد که به نياز روز و ضروريات مبارزه همان دوره کارگران و مسائل واقعى آنها پاسخ دهد. ما هر کدام هر تبئين و درکى از بحث کنترل کارگرى داشته باشيم و هردرجه مثبت و يا منفى به آن بنگريم٬ حقيقت تاريخى اما اينست که کارگران از سر تئورى به اين سياست نرسيدند بلکه از سر نياز روز مبارزه و الزامات شرايط مشخص به آن رسيدند. يعنى ناچار بودند در مقابل وضعيتى مشخص کارى بکنند. سالهاى ١٩١٩ تا ١٩٢١ در ايتاليا کارگران در بزرگترين اعتصاب عمومى شان بودند اما به اين نتيجه رسيدند که سلاح اعتصاب ديگر کفايت نميکند و لذا به کنترل کارگرى رو آوردند. بين فوريه تا اکتبر ١٩١٧ کارگران روسيه با شرايطى مواجه بودند که کارخانجات تعطيل ميشدند و سرمايه داران يکجانبه هزاران کارگر را هر روز بيکار ميکردند. در تجارب ديگر نيز کمابيش وضعيت ويژه و غير متعارف در مقابل کارگران قرار گرفته و آنها ناچار بودند فکرى بکنند. کنترل کارگرى ايده ذهنى ما نيست که واقعيات اجتماعى را نميبيند بلکه پاسخى روشن است به شرايط مشخصى که زندگى صدها هزار خانواده کارگرى را در معرض نابودى کامل قرار داده است. درک اين موقعيت و داشتن پاسخى براى آن و نشان دادن مطلوبيت اين سياست ميتواند اين بحث را توده اى کند. همينطور اين جنبش بايد جائى يا جاهائى شروع شود تا بتواند در بخشهاى گسترده ترى از طبقه کارگر پيشروى کند. سياستى که نياز به تشکل و دخالت مستقيم کارگر را در سطوح بالائى تامين ميکند٬ سياستى است که با نيازهاى عمومى و امروز طبقه کارگر خوانائى دقيق دارد.   

مواد اوليه از خارج کشور وارد ميشود
ما کارخانه را به کنترل در آورديم. خوب تمامى مواد اوليه از خارج کشور وارد ميشود. ميدانيد ايران بيشتر کشورى مصرف کننده است تا توليد کننده. در مراکزى مثل نساجى چطورى و چه کسى بايد اين امر را پيش ببرد؟
 
پاسخ: تصورى هست که فکر ميکند کنترل کارگرى اگر موفق شود٬ کارگر مجددا سرکار برميگردد٬ مزد ميگيرد٬ کارفرما ديگر مزاحم نيست٬ و همه چيز مانند گذشته است با تفاوتهائى به نفع کارگر. اين تصور که عمدتا اقتصادى به موضوع نگاه ميکند٬ جايگاه سياسى اين بحث و مکان آن در پيشروى عمومى طبقه کارگر و تغيير تناسب قوا را نميبيند. کنترل کارگرى بحثى مربوط به اداره سرمايه دارانه کارنجات اما توسط کارگران نيست٬ بلکه بحثى برسر تغيير مناسبات کار و قدمى از جانب کارگران براى تمام کنترل با برنامه کارگرى است. در وضعيت مشخص امروز٬ معنى اين بحث اينست که اگر کارگران بتوانند دولت و کارفرماها را در اخراجها و بسته شدن کارخانجات عقب برانند و چهارچوب جديدى به آنها تحميل کنند٬ آنوقت حل معضلاتى مانند تهيه هزينه هاى توليد٬ وام٬ مواد اوليه٬ بازار فروش و مسائل مربوط به امور داخلى کارخانه نيز در چهارچوب جديد پاسخ ميگيرد. اينطور نيست که که شما کنترل را ميگيريد و دولت با وارد نکردن مواد خام با شما مقابله ميکند و از اين طريق شما را شکست ميدهد.

يک بحث معتبر ميتواند اين باشد که دولت ميگويد من سياست توليد مثلا پارچه در ايران را ندارم و هزينه بازسازى تکنولوژيک را دراين رشته نميدهم. پارچه در بازار جهانى ارزانتر وجود دارد و وارد ميکنم. کارگران بطور قطع مباشر توليد در داخل يا طرفدار سياست ناسيوناليستى دفاع از توليدات داخلى نيستند. بحث کارگران اينست که ارزان بودن پارچه در بازار جهانى معنى اش بيکارى و گرسنگى من نميتواند باشد. شما يا تکنولوژى جديد مى آوريد و کارخانه را راه مى اندازيد٬ يا فورا کار ديگرى براى کارگران پيدا ميکنيد٬ و اگر کار نداريد بيمه بيکارى مکفى و بدون قيد و شرط ميپردازيد تا هر زمان که کار داشتيد. هيچکدام اينها قبول نيست. چون ما هم بايد زندگى بکنيم. پارچه ارزان به نفع شماست و تعطيلى کارخانه به ضرر ما. کارگران از موضع منافع خودشان٬ و نه از موضع منافع سرمايه٬ به موضوع برخورد ميکنند. کارگران سوسياليست برخلاف ناسيوناليستها و بيشتر سنديکاليستها پشت سياست "حمايت از توليدات داخلى" و "مالکيت و مديريت دولتى در مقابل مالکيت و مديريت خصوصى" و غيره نميروند. کارگران با بحث کنترل کارگرى ميگويند چى به نفع کارگران است. خودشان يا کاملا يا در نظارت بر امور دخالت دارند و به اين اعتبار موقعيت شان را تحکيم ميکنند٬ و يا چهارچوبى را به دولت و سرمايه داران تحميل ميکنند که در هر حال سدى در مقابل فقر و گرسنگى خانواده هاى کارگرى باشد. اگر کارگران جنبش کنترل کارخانه ها را راه بياندازند و شوراهايشان را بعنوان ارگان اداره امور کارخانه در مقابل جامعه قرار دهند٬ قبل از هر چيز جنبشى را بميدان آورده اند که وزنى مهم در تحولات سياسى دارد و به اعتبار همين وزن و ظرفيت بالقوه گسترش اش به يک حرکت راديکال و توده اى و گسترده طبقه کارگر عليه سرمايه دارى٬ دولت و سرمايه داران را ناچار به دادن امتياز و عقب نشينى ميکند. کنترل کارگرى با مذاکره در استاندارى و اداره دارائى و نامه نگارى متحقق نميشود. بدرجه اى که کارگران بتوانند مانعى در مقابل موج تعطيلى کارخانه ها و اخراجها و بيکار سازيها قرار دهند٬ به همان درجه ملزومات راه اندازى کارخانه ها از طريق مکانيزمهاى شرايط جديد پاسخ ميگيرد. ميخواهم بگويم معضلات اين سياست در درجه اول معضلات اقتصادى و بازار فروش و منبع تهيه مواد خام يا داشتن فن مديريت نيست. تمام داستان دفاع از معيشت و کار در مقابل فقر و بيکارى است. اين جدال بدوا سياسى است و هر پيروزى در آن معناى مشخص اقتصادى هم دارد. برايتان آرزوى موفقيت دارم.

اول بايد جمع و جور بشيم
در مرکزى که ما هستيم بيش از ٣ هزار نفر کار ميکنند. اما اين کارگران در يک شيفت نيستند. ما تلاشمان اين است قبل از اينکه بحث کنترل کارگرى را جابيندازيم مسئله تشکل يابى را حل کنيم و بعد از اين طريق خيلى راحتتر ميشود بحث کنترل کارگرى را به شور گذاشت. فکر ميکنم طرح بحث خيلي خوب است و ذهنها را آماده ميکند که طبقه کارگر چه قدرتى ميتواند داشته باشد. اما فعالين کارگرى بايد اول خودشان را جمع و جور کنند. سهيل آذرى

سهيل عزيز٬
طبيعى بود که اين بحث براى فعالين و دست اندرکارانى که به فکر تغيير وضعيت هستند مثبت تلقى شود و از آن استقبال شود. اين جاى بسى خوشحالى است. ترديدى نيست که جمع و جور شدن فعالين کارگرى در هر اقدامى نقش بسيار مهمى دارد. يا امر تشکل مستقل کارگرى يک مسئله حياتى طبقه کارگر و يک موضوع جدال قديمى در جنبش کارگرى است. اشتباه اما اينجاست که بيائيم بين بحث تشکل و تشکل يابى و بحث کنترل کارگرى مراحل و چى مقدم است بگذاريم. تشکل کارگران در اين سياست فرض و پايه کار است. کنترل کارگرى بلافاصله اعلام شوراى کارخانه را با خود دارد. بلافاصله به مجمع عمومى کارگران و راى و تصميم توده کارگران متکى ميشود و در تداوم روزمره خود تنها ميتواند مبنى براين تصميمات عمل کند. اين تشکل در مرحله بالاتر و قويتر و کاراترى است. ما اگر تشکل هم ايجاد کنيم و اميدوار باشيم دولت آن را برسميت بنشناسد و يا آن را سرکوب نکند٬ تصوير اينست که اين تشکل نمايندگانش را انتخاب ميکند و مطالبات کارگران را مطرح ميکند. خوب٬ شما دراين بحث٬ يعنى کنترل کارگرى٬ نه فقط عاليترين نوع تشکل کارگرى را اعلام و همزمان براى منافعتان بکار مى اندازيد٬ بلکه بجاى درخواست مطالبات خود راسا آنها را اعلام ميکنيد. خودتان موازين ساعت کار و ايمنى محيط کار و نظارت بر استخدام و اخراج و سطح دستمزدها و اختلاف و غيره را تعيين و پيش ميبريد. جنبش کارگرى را يک گام بزرگ به جلو مى اندازيد و سنت عمل مستقيم کارگرى را به بستر قدرتمند جنبش کارگرى تبديل ميکنيد. در دل سياست کنترل کارگرى انواع تشکلها و نهادهاى کارگران و ابتکارات مختلف ميتواند شکل بگيرد. تشکل و تشکل يابى يک رکن مهم و غير قابل تفکيک و بشدت ضرورى و حياتى سياست کنترل کارگرى است. ايجاد تقدم و تاخر بين مطلوبيت تشکل يابى و سياست کنترل کارگرى اشتباه است. موفق و پيروز باشيد.

 جواد از سنندج
اين بحث را دنبال کردم. بحثهاى حزب حکمتيست را هم دنبال کردم. بنظرم بحثهايشان خيلى بى استدلال بود. بخصوص مصاحبه اى که محمد فتاحى با آذر مدرسى داشت. بالاخره ما نفهميديم از موضع طبقه کارگر صحبت ميکنند يا در حمايت از اموال سرمايه داران؟ برايمان نامفهوم بود. البته لازم است اين را هم بگوييم که حرفهاى حزب برادر شما حزب حميد را هم گوش کرديم. ايشان هم ميگويد ما هم ميگوئيم کنترل کارگرى اما وقت خودش. اين وقت خودش يعنى وعده. آيا درسته به طبقه کارگر وعده داد؟ بيشتر دراين زمينه بى افقى را مشاهده کردم. دو حزب برادر شما افقى ندارند براى امر سازماندهى طبقه کارگر. اما سوالات و اظهار نظرهاى ديگر هم در اين زمينه بوده است. در کردستان بخاطر حضور کمونيسم و قوى بودن چپ سريع مباحث به درون جامعه ميرود و بازتاب خود را دارد. همين طرح بحث کنترل کارگرى در مراکز متعددى نه تنها طرح شد بلکه تا حدودى اجرا شد. نظر شما در رابطه با بزور وارد شدن کارگران پرريس به کارخانه را ميشود لطف کنيد بگيد آيا اين کنترل کارگرى است يا بايد اشکال ديگرى هم داشته باشد؟
 
جواد عزيز٬
در شماره هاى قبل ما پاسخ مستدل ديدگاههاى "نميشود" احزاب مورد اشاره شما را داديم. موضع "ما هم ميگوئيم کنترل کارگرى اما وقت خودش" همان نميشود است. وقتى ميگويند "وقت خودش"٬ يعنى حالا فعلا "وقتش نيست"٬ يعنى نميشود. اين همان موضع حزب حکمتيست است که در همان زبان و همان استدلال هم بيان شد و در همان بحث هم پاسخ گرفت. اينها صرفا ميخواهند با تغيير فرمول "نميشود" طورى موضع بگيرند که ظاهرا عين موضع حزب رقيب نباشد. اين تفاوت موضع نيست بيشتر ملاحظات خرد است.

در کردستان نيز اين بحث در محافل کارگرى و در ميان کارگران گرم بود. در مورد اينکه در کردستان چه اقداماتى ميبايست ميشد و هنوز چه اقداماتى بايد صورت بگيرد٬ ما در يادداشتهاى جداگانه اى به دقت روى آنها تاکيد کرديم و امروز نيز همان نظر را داريم.

اقدام کارگران پرريس و ورود به کارخانه در مقابل سياست کارفرما اقدامى درست بود. کسى را هم نه به "رگبار بستند" و"نه دستبند زدند". منطق روشن کارگران حتى نيروى انتظامى را عقب راند. معضل اينست که کارگران پرريس طرح و تصميم روشنى براى کنترل کارگرى نداشتند و همان راهى را رفتند که رفقايشان در نساجى رفته بودند. آنها و کارگران سنندج بايد بعد از اين دوره و اين تجربيات اقدام متفاوت و کيفى ترى را در دستور قرار ميدادند که در کردستان امکان پيروزى اش بالا بود. وضعيت امروز نتيجه اينست که براى انجام اين اقدامات به اندازه کافى متحد نبوديم. کارگران پرريس سدى را شکستند و ميبايست با برنامه و همراه با ديگر کارگران آنرا ادامه ميدادند. پيروز باشيد.

 فولاد مبارکه را بگيريم!
کنترل کارگرى تنها اين نيست مراکزى که رو به ورشکستگى است را کنترل کنيم. بنظر من مثلا در فولاد مبارکه بايد کارگران کنترل را بدست بگيرند و کاهش ساعت کار و افزايش دستمزد را پياده کنند تا کارگر طعم قدرت خود را بفهمد . حسين فعال کارگرى.

حسين عزيز٬
درود بر شما. تز ما اينست که کارگران ميتوانند. بحث کنترل کارگرى همانطور که در مباحث مربوط به آن اشاره کرديم٬ بحثى محدود به کارخانه هاى در حال ورشکستگى نيست. کارگران هر جا و همه جا ميتوانند به سياست کنترل کارگرى رو بياورند. آنجا که اهرم توليد را هنوز در دست دارند٬ ميتوانند با سلاح اعتصاب و مجمع عمومى خواستهاى متعددى را از جمله نظارت بيشتر کارگران در امور کارخانه و دخالت مستقيم آنها در تعيين نرخ دستمزدها و شرايط کار را تعيين کنند. همانطور که بارها تاکيد کرديم نبايد تصورى همه يا هيچ ازاين بحث داشت و يا آنرا سياستى ويژه براى صنايع ورشکسته يا در حال تعطيل تلقى کرد. اين نگرش ما نيست. تاکيد ما بر ضرورى و مبرم بودن دخالت کارگران در مقابل موج فقر و فلاکت و بى تامينى اقتصادى و شغلى و معيشتى است. تاکيد ما بر ايجاد تشکلهاى مستقل کارگرى است که قادر باشند توان و پتانسيل راديکال طبقه را بميدان بکشند. تلاش ما دادن پاسخى به يک مجموعه نيازهاى فورى مبارزه کارگرى است. موقعيت مراکز مختلف صنعتى تنها ميتواند بعنوان فاکتورهاى مساعدتر يا نامساعدتر عمل کند اما نفس مطلوبيت اين سياست و کاربرد آن را زير سوال نميبرد. من هم تاکيد ميکنم که اگر کارگران در مراکزى مانند فولاد مبارکه٬ ذوب آهن٬ ايران خودرو٬ پتروشيمى ها٬ پالايشگاههاى نفت و صنايع مهم تعرضى بکنند٬ کارگران در صنايع از نظر اقتصادى کم اهميت تر توان بيشترى پيدا ميکنند. اما سوال ديگر طبقه کارگر اينست که امروز بخشى مهم از اين طبقه قربانى بيکارى و تعديل و گرسنگى بدون کمترين امکانات است و نابودى اين بخش به کل جنبش کارگرى صدمات جبران ناپذير ميزند. يک سياست مسئولانه و در خدمت منافع کل طبقه کارگر٬ بايد قادر باشد به هر معضل واقعى پاسخ واقعى بدهد. سياست کنترل کارگرى اين پاسخ است که کل بخشهاى طبقه کارگر ميتوانند براى پيشروى از آن بهره بگيرند. موفق و سربلند باشيد.

تلويزيون و کنترل کارگرى
برنامه هاى تلويزيون شما کم است. بحث کنترل کارگرى در محافل کارگرى به راست و چپ کشيده ميشود. خواهش ميکنم در اين زمينه برنامه بيشترى داشته باشيد و جوانب کنترل کارگرى را بيشتر باز کنيد. سينا فعال کارگرى.  

سينا عزيز٬
ممنون از تذکرت. متاسفانه امکانات مالى ما بشدت محدود است. در تلاش براى اضافه کردن برنامه تلويزيونى هستيم و حتما توصيه شما را عملى ميکنيم. اما از شما و ديگر رفقاى کارگر تقاضا ميکنيم که همين بحثهاى مکتوب را در محافل کارگرى دست بدست بگردانند. راجع به آن بحث کنند و سوالات و معضلات واقعى را طرح کنند تا پاسخ بگيرند. خود رفقاى فعال تا جائى که امکان دارد وارد بحث شوند و مسائل را از نظر خودشان طرح کنند. ما بايد به يک درک زنده و فعال و کارگرى و انقلابى از اين سياست برسيم و معانى فورى و عملى آن را در مراکز مختلف کارگرى بدست دهيم. زنده باشيد.

فرق اين دو بحث چيست؟
کميته هماهنگى فراخوانى داده که کارخانه را تصرف کنيد. فرق اين بحث با بحث کنترل کارگرى چيست؟ شيرزاد از مشهد.
 
شيرزاد عزيز٬
بحث کنترل کارگرى از جانب ما تا حدود زيادى توضيح داده شده است. بخشى از کميته هماهنگى نيز از "تصرف کارخانه" حرف ميزند. سياست کنترل کارگرى را تاريخا تنها کارگران کمونيست و کمونيستها مطرح نکردند٬ بلکه گرايشهاى ديگر از جمله آنارشيستها و جناح هاى چپ اتحاديه ها نيز طرح کرده اند. مضمون اختلاف اين گرايشات هم در تجارب مختلف کنترل کارگرى و گره گاههاى بحث روشن است. ما نميدانيم کميته هماهنگى چه تصويرى از بحث تصرف کارخانه دارد. اين را بايد خود آنها پاسخ دهند. اما سياستهاى ما روشن است و ديگر اختلافات ما با اين جمع نيز همينطور. مضافا اينکه سياست اشغال کارخانه٬ ممانعت از ورود يا خروج بار از آن٬ بستن جاده٬ و غيره٬ بعنوان تاکتيک مبارزه کارگرى همين امروز هم در کشورهاى مختلف صورت ميگيرد. ما چهارچوبهاى سنت عمل مستقيم کارگرى و ايجاد شوراهاى کارگرى را دنبال ميکنيم و در اين چهارچوب نزديکى هائى بين کمونيسم و آنارشيسم وجود دارد. اما در همين حد و نه بيشتر. در روسيه و ايتاليا که تجارب مهم کنترل کارگرى را داشتند٬ اين دو گرايش همواره حضور داشتند و اختلافات جنبشى و استراتژيک آنها نيز روشن بوده است. موفق باشيد.  

جوابها به دلم نشست
 رفيق سياوش عزيز خسته نباشى. جوابها در نشريه و بحث در مورد کنترل کارگرى خيلى بدلم نشست. ابهاماتى در فکرم بود که رفع شد. رفيقان فعال هم نظر مثبت داشتند. منتظر جواب سوالات ديگر فعالين هستيم. مثل کوه استوار باشيد براى طبقه کارگر. قربانت غلام از کرمانشاه.

غلام عزيز٬
از حسن نظرت تشکر ميکنم. جاى خوشحالى است که نکات مطرح شده توانسته باشد به برخى ابهامات پاسخ دهد. سلام گرم من را به دوستان برسان. پيروز و سربلند باشيد.

 مذاکره با استثمارگران درست است؟
ما بعنوان فعالين کارگرى بارها مورد تعرض رژيم قرار گرفتيم. گاها هم مورد تعرض فعالين جنبش خودمان قرار گرفتيم. آيا وارد دالانهاى سياست شدن٬ و فرضا با وزير کار مذاکره کردن٬ و درعين حال سازمان دادن نيروى طبقه براى نشان دادن قدرتمان اشتباه نيست؟ منظورم اين است معنى اين را نميدهد که رفتيم با يک مشت آدم بى منطق و استثمارگر مذاکره کرديم؟ پاسختان چيه؟

پاسخ: دوست عزيز متوجه نشدم دقيقا منظورتان چيست و چه کسى با وزير کار مذاکره کرده است. پيشنهاد ميکنم دراين مورد مشخص تر برايمان بنويسيد تا نظر روشن و نقدمان را بيان کنيم. اينجا بطور کلى اينرا ميگوئيم که کارگران بايد وارد سياست شوند و چه بخواهند و چه نخواهند٬ حتى اگر صرفا مطالبات "صنفى" را مطالبه کنند٬ وارد سياست ميشوند. چون طبقه حاکم با اعتراض کارگر سياسى و در موارد زيادى نظامى برخورد ميکند. نفس مذاکره کردن براى کارگران نه عيب است و نه تابو. اما اين سياست براى کارگران همان معنى را ندارد که براى گرايشاتى که چشم به بالا و قدرت جناحى از رژيم بسته اند و يا در حاشيه امنيتى نهادهاى ضد کارگرى رژيم ميخواهند خودى نشان دهند. براى کارگران و در متن يک مبارزه٬ مذاکره هم موضوعيت دارد. در اينجا نمايندگان مشروع و منتخب کارگران با اتکا به يک نيروى حاضر در صحنه و به نمايندگى آنها ميروند مذاکره ميکنند و حرف کارگران را ميزنند. هر نوع توافق را نيز به راى کارگران منوط ميکنند. اما هستند کسانى و محافلى که کارشان بقول شما پرسه زدن در دالانها براى يافتن متحد تاکتيکى است. اينها ربطى به مبارزه راديکال کارگرى ندارند. اگر منظور شما اين جنبه است کاملا با شما موافقيم و کارگران بايد از آن پرهيز کنند. در غير اين صورت مخالفت با نفس مذاکره از جانب اعتراض کارگران سياست نادرستى است. به هر حال روشنتر نکته را طرح کنيد تا ما هم روشنتر نظرمان را طرح کنيم. موفق و پيروز باشيد. *